بانک
اینجا بانک، آنجا بانک، هرجا بانک
در هر خیابانی که قدم می زنم باید چشم هایم را به زمین بدوزم. چرا؟ چون هر مغازه ای را که نگاه می کنم یا تبدیل به بانک شده یا صندوق قرض الحسنه، همه مغازه هایی که وقتی از کنارشان عبور میکردم یا مرا متعجب می کردند یا دل مرا آب می انداختند یا تداعی گر خاطرات کودکی ام بودند. همه و همه بعد از یک تغییر حسابی در ظاهر به یک چیز واحد رسیدند ”پول“. از این که بگذریم وقتی تلویزیون را روشن می کنم با کلی آگهی های رنگارنگ مواجه می شوم که به جرات می توانم بگویم 90 درصد همه آنها تبلیغات گران قیمتی راجع به بانک های جورو واجور است. این مغز نیمه کاره ی من هر روز سیگنال هایی دریافت می کند، از کجا؟ نمی دانم، امروز هم یکی دریافت کرده که فکر کنم تنها کاری که در حقش می توانم بکنم این است که در صفحات وب نمایانش کنم. این سیگنال می گوید که در 5 سال آینده باید به جای قورمه سبزی و فسنجان و پیتزا پول بخوریم. پول. که در آن صورت کار و کاسبی متخصص های گوارش هم روبه راه خواهدشد. یا حتی به جای گندم در مزارع پول بکاریم یا به جای لوستر از سقف خود پول آویزان کنیم ویا از همه جالب تر لباس های خود را از پول بدوزیم که نخ آن همان نخ پول خواهد بود.
نمی دانم اگر مردم غذایی برای خوردن نداشته باشند چگونه توان کار کردن خواهند داشت؟ و وقتی که کار نمی کنند چگونه پول به دست می آورند تا جیب سروران عالیقدر بانکی را پر کنند؟
نمی دانم وقتی که همه زارعان مزرعه هایشان را و همه باغداران باغ هایشان را و همه مغازه داران مغازه هایشان را بفروشند تا به پول نقد تبدیل کنند و در جیب پشت میزنشینان بانکی بگذارند چه بر سر ما خواهد آمد؟ به نظر من دو راه بیشترنداریم: 1. ما غذایی برای خوردن پیدا نمی کنیم و دور از جان شما دسته جمعی می میریم 2. به دلیل وفور نوعی کاغذ به نام پول ترجیح می دهیم از آن میل کنیم و در آخر بر اثر سوء هاضمه تشریف مبارکمان را از این دنیا می بریم.
این روزها با هرکس صحبت کنید از وضع بد اقتصادی می نالد فقط نمی دانم چرا شمار صفرهای موجود در حساب بانکی شان را ندارند.
این بانکی های معصوم که تقصیری ندارند، بندگان خدا ساکت و آرام پشت میزهایشان لم داده اند ولی این مردم با وفا هستند که به زور درون صندوق های آنها پول می ریزند تا مبادا سروران در تامین پول کلاس فوق فوق العاده بانکی زاده های دلبند خود لنگ بمانند.
نمی دانم فلسفه وجود این همه بانک با اسامی رنگارنگ چیست؟ شاید هرکدام پول را به نحو خاصی نگهداری می کنند مثلا بعضی بانک ها پول را به صورت خمیر درآورده و از آن میز و صندلی های زیبا برای خود می سازند، برخی هم پول ها را به صورت آجر در آورده –و به تازگی بلوک- و از آن خانه و ویلا می سازند برخی هم آن را تبدیل به آهن کرده و سپس تبدیل به ماشین های لوکس می کنند و بعضی هم که همه ی این سختی ها را با هم متحمل می شوند تا مبادا سرمایه مردم بیگناه به خطر بیفتد.
اما اگر کمی جدی تر به این مساله نگاهی بیندازیم متوجه خواهیم شد که اقتصادی که بر روی پول بنا شده باشد انگار بر روی ریگ روان بنا شده و دیر یا زود فرو خواهد ریخت. چون اگر کمی دقت کنیم متوجه خواهیم شد که این اقتصاد مانند کسی می ماند که در بیابانی گرفتار شده است ولی یک جیب پر از پول دارد و برای این که از گرسنگی نمیرد هر ثانیه مقداری پول از جیب راستش به جیب چپش میریزد.
این درد دل همچنان ادامه دارد...
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۴/۰۹ ساعت 18:23 توسط tayebe alipour
|